http://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.com
خاطرات - تجربه های آموزشی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حدود یک ماه پیش یکی از دانش آموزای کلاس دوم  با عجله و ذوق و شوق می خواست بیاد پای تابلو به من گفت:

مامانی من بیام؟

خب حسابی خندیدیم و اومد پای تابلو.

چند روز پیش دوباره این جریان در کلاس اول اتفاق افتاد اما با این لفظ:

 

زنعمو من بیام؟

 

 کلاس درس هم عجب جاییه ، مگه نه؟ اونم کلاس درس شیرین ریاضی!!!!




تاریخ : دوشنبه 87/12/12 | 3:21 عصر | نویسنده : شهرزاد نصر | نظر

چندین سال پیش  (سال 79)رفتم چکمه بخرم .خلاصه بعداز ......... (خودتون تجربه خرید دارید)بالاخره چکمه های دلخواهم را پیدا کردم(14000 تومان)

 اما به نظرم رسید که تخت اون از جنس مناسبی نباشه به فروشنده گفتم کلی از تختش تعریف کرد و بعد گفت گارانتی داره اگر خراب شد بیاریدبراتون عوض می کنم.

منم مطمئن شدم وخریدمشون.دوبار که پوشیدم (باران وبرف هم نیامده بود) تختش شکافی برداشت باور نکردنی!! راه طولانی تا مغازه را با تاکسی پیمودم و کفش رابه مغازه دار نشون دادم قبول کرد و گفت می فرستیم تهران حدوداً دوهفته دیگه بیایید ببرید.

سه هفته بعد رفتم نیومده بود .هفته بعد رفتم نیومده بود. خلاصه ... به عید نزدیک شدیم گفت کارخانه تعطیل است و تا حدود 20فروردین باز نمی شه .

.............این ماجرا ادامه پیدا کرد و چندین بار هم مغازه دار گفت یک جفت کفش دیگه انتخاب کن و ببرولی من گفتم :می دونید چندروز و چند مغازه وچندجفت کفش را دیدم تا مدل دلخواهم را که اندازه پام باشه را پیداکردم (چه اشتباهی کردم بایدقبول می کردم ) .

گفتم می دونید تا حالا من چقدر کرایه داده ام تا بیام کفشامو ببرم .قرار شد آدرس بدهم تا با پست چکمه ها را برام بفرستند.منم چون مستأجر بودم آدرس منزل مادرم را دادم چون سر راست بود وهمیشه نامه ها به دستشون می رسید.

تا یک ماه صبر کردم البته دیگه تابستون شده بود ولی بسته ای نرسیدومن مجبور شدم دوباره برم فروشگاه.

مغازه دار گفت فرستادم به همون آدرسی که دادید حدود 2هفته پیش .رفتم پست محل گفتند آوردیم به آدرس .درطی پیگیری هایی که کردم فهمیدم پست چی اشتباها کفش ها را برده منزل همسایه که اجاره ای بوده و پیرمرد تنها و معتادی اونجا زندگی می کرده و صاحبخونه اش گفت من چکمه ها را دیدم که می برد بفروشه بهش شک کردم ولی گفت پسرم از خوزستان برام فرستاده .حدودأیک هفته پیش هم به دلیل اعتیادش صاحبخونه جوابش کرده بود.

اداره پست خواست که من از دست پست چی شکایت کنم ولی گفتم این چکمه ها قسمت من نبوده وحتمأ حکمتی داشته که فقط خدا می دونه و گذشت کردم.

این بود ماجرای چکمه های ......... چکمه های من که نشد نمی دونم چکمه های کی؟

 




تاریخ : سه شنبه 87/11/22 | 11:40 صبح | نویسنده : شهرزاد نصر | نظر

ارزشیابی ترم اول و پسر من:

پسر من در این روزهای امتحانات مرتباً خواب می بینه و در خواب حرف می زنه

مثلاً یک شب می گفت: محمد شاه چه کرد؟

شب دیگر می گفت : آب دریاها را جمع می کنیم.

و ...........

 

کاش سفره امتحان برداشته می شد .   




تاریخ : چهارشنبه 87/11/2 | 7:48 عصر | نویسنده : شهرزاد نصر | نظر

کلاس سوم دانشسرا بودم ، من معمولاً عادت ندارم شب امتحان بیدار بمونم و درس بخونم، اما شب امتحان درس روانشناسی با دوستان

هم خوابگاهی بیدار موندیم.

بالاخره صبح شد و رفتیم سر جلسه امتحان. خیلی خوابم می اومد .یکدفعه دیدم تو اتاق خونه خودمون هستم و مامانم برام جا پهن کرده

که بخوابم . منم از خدا خواسته خوابیدم و داشتم خواب خوشی می دیدم که مرتباً صدای آهسته ای که به درب اتاق می خورد آزارم می داد

 ادامه مطلب...


تاریخ : پنج شنبه 87/10/26 | 11:37 صبح | نویسنده : شهرزاد نصر | نظر

من زیاد اهل تقلب  کردن نبودم ولی دلم می خواست تقلب برسونم.

 

کلاس سوم راهنمایی امتحانات نهایی برگزار می شد و از مدارس مختلف در مدرسه

ما می اومدن و

مراقبین جلسه هم دبیران خودمون نبودند.

ادامه مطلب...


تاریخ : یکشنبه 87/10/22 | 4:53 عصر | نویسنده : شهرزاد نصر | نظر

من دوم تجربی بودم ودختر همسایه ما دوم ادبیات . در امتحانات پایان سال ، مرضیه اومد پیشم و گفت : فردا امتحان آمار دارم کمکم کن

اگر نه تجدید می شم . گفتم کتابت را بذار و برو خیالت راحت . بعداز خوندن درس خودم، مقداری هم از روی کتاب او خوندم .

فردا موقع امتحان طبق معمول دو نفر روی یک نیمکت  (یه نفر انسانی یه نفر تجربی ) نشستیم.

ادامه مطلب...


تاریخ : جمعه 87/10/20 | 1:23 عصر | نویسنده : شهرزاد نصر | نظر

خاطره ای که براتون تعریف می کنم مربوط می شه به حدود سال 1370 یعنی 17 سال پیش .

من معلم دوم دبستان بودم و 46 دانش آموز داشتم و دو قلوهای خودم هم چند ماهه بودند و شبها نمی گذاشتن بخوابم .

املا گفتم، بعد به بچه ها تکلیف دادم و کسانی که نوبت تصحیح املاشون می شد

ادامه مطلب...


تاریخ : جمعه 87/10/20 | 12:25 عصر | نویسنده : شهرزاد نصر | نظر